۱۳۹۰ خرداد ۲۲, یکشنبه

برای لمس آزادی، تنم بدجوری میخواره / 22 خرداد روز "آزادی" خواهی ماست

 بذار خاکستری باشم، بکش آتیش به تقدیرم 
   منو سانسور نکن این بار، میخوام رو صحنه بمیرم
  بپوش پوتینت رو دیره، بزن عقلم سر جاشه
 برادر، پای من گیره، بکش دستات رو ماشه
برای لمس آزادی، تنم بدجوری میخواره
تمومِ فکر و ذکر من، فقط یک گلوله کم داره
  تو از چشمای خوش رنگِ، زنای شهر بیزاری
بزن! خالی شه این عقده، بزن…، آره تو حق داری
بهشت پاداش دستاته، یک کاری کن که توش جاشی
 بزن! که پیش سجادت، دوباره روسفید باشی
بزار تسبیح و تو جیبت، تو پشتت گرم باتومه
بزن! که خواهرم تنهاست، بزن. پرونده مختومه
برای لمس آزادی، تنم بدجوری میخواره
تمومِ فکر و ذکر من، فقط یک گلوله کم داره
تو از چشمای خوش رنگِ، زنای شهر بیزاری
بزن! خالی شه این عقده، بزن، آره تو حق داری

۱۳۹۰ خرداد ۲۰, جمعه

زخم گوله بر دل ياران من، هم وطن برخيز تو اي غمخوار من// وعده ما 22 خرداد


خفته بر خون آب غم ايران من/
اي دريغ از غرش شيران تنگستان من/
 تيرو شلاق لالاي خواب هم خونان من/ 
زخم گوله بر دل ياران من/ واي/
زخم گوله بر دل ياران من/
 هم وطن برخيز تو اي غمخوار من/ 
دست تو دشنه به دوش گيتار من/ 
نقش کنيم بر کوچه ها با خون خويش/ 
جان دهم اما نميرد خاک من/ 
نقش کنيم بر کوچه ها با خون خويش/ 
  جان دهم اما نميرد خاک من/
 تشنه ام تشنه آبهاي شمالم/
 عاشقم عاشق ريگهاي کويرم/ 
آرزوم مردن در روز بزرگه/ 
سنگ قبرم باشه از البرز پيرم/ آه/
 سنگ قبرم باشه از البرز پيرم/
 خفته بر خونآب غم ايران من/
 اي دريغ از غرش شيران تنگستان من/
 تيرو شلاق لالاي خواب هم خونان من/
 زخم گوله بر دل ياران من/ واي/
 زخم گوله بر دل ياران من

نگو باد ولایت پرپرت کرده، دلاور قدکشیدن رو بگیر از سر //وعده ما 22 خرداد



لالا لالا دیگه بسه گل لاله
بهار سرخ امسال مثل هر ساله
هنوزم تیر و ترکش قلبو میشناسه
هنوز شب زیر سرب و چکمه میناله




نخواب آروم گل بی خار و بی کینه
نمی بینی نشسته گوله تو سینه
آخه بارون که نیست رگبار باروته
سزای عاشقای خوب ما اینه

نترس از گوله ی دشمن گل لادن
که پوست شیره پوست سرزمین من
اجاق گرم سرمای شب سنگر
دلیل تا سپیده رفتن و رفتن
نخواب آروم گل بادوم ناباور
گل دل نازک خسته گل پرپر
نگو باد ولایت پرپرت کرده
دلاور قدکشیدن رو بگیر از سر

دوباره قد بکش تا اوج فواره
نگو این ابر بی بارون نمیذاره
مث یار دلاور نشکن از دشمن
ببین سر میشکنه تا وقتی سر داره
نذاشتن هم صدایی رو بلد باشیم
نذاشتن حتا با همدیگه بد باشیم
کتابای سفیدو دوره می کردیم
که فکر شب کلاهی از نمد باشیم

نگو رفت تا هزار آفتاب هزار مهتاب
نگو کو تا دوباره بپریم از خواب
بخون با من نترس از گوله ی دشمن
بیا بیرون بیا بیرون از این مرداب

نگو تقوای ما تسلیم و ایثاره
نگو تقدیر ما سد تاگره داره
به پیغام کلاغای سیاه شک کن
که شب جز تیرگی چیزی نمی داره

نخواب وقتی که هم بغضت به زنجیره
نخواب وقتی که خون از شب سرازیره
بخون وقتی که خوندن معصیت داره
بخون با من بیا تا من نگو دیره

سکوت شیشه های شب غمی داره
ولی خشم تو مشت محکمی داره
عزیز جمعه های عشق و آزادی
کلاغ پر بازی با تو عالمی داره

نخواب ای حسرت سفره گل گندم
نباش تو دالونای قصه سردرگم
نخواب رو بالش پرهای پروانه
که فریاد تو رو کم دارن این مردم

لالا لالا دیگه بسه گل لاله

۱۳۹۰ خرداد ۱۷, سه‌شنبه

او در کنار ما ماند. آیا ما هم در کنار او مانده ایم؟

میرحسین تا اینجای کاربه عهد خود وفا کرده است و هزینه ایستادن در پای مردم را هم پرداخته است.

 
او در بیانیه شماره پنج خود می گوید: بر اعتقاد راسخ خويش مبنی بر باطل بودن انتخاباتی که گذشت و استيفاي حقوق مردم پای می فشارم و عليرغم توانايي‌هاي اندكي كه در اختيار دارم براين باورم كه انگيزه و خلاقيت شما مردم همچنان مي‌تواند حقوق مشروع تان را در چهره‌هاي مدني جديد مورد پيگيري قرار دهد و محقق كند. مطمئن باشيد كه اينجانب همواره در كنار شما خواهم ماند.

او در کنار ما ماند. آیا ما هم در کنار او مانده ایم؟ 


بر موج خروشان مردم شمشير می کشند و نمی دانند که موجهای بلندتر که از پی می آيند به مراتب ويرانگرترند

دریغ که آن سوی میدان، حاکمانی نشسته اند که قلب های مرعوبشان مانع از درک حماسه حضور مردم می شود و از هراس فرو ریختن بنای استبدادشان حکم به خونریزی می دهند و بر موج خروشان مردم شمشیر می کشند و نمی دانند که  موجهای بلندتر که از پی می آیند به مراتب ویرانگرترند. (بخشی از بیانیه وبلاگ نویسان سبز)

در حافظه تاریخ/ موسوی در بیانیه شماره پنج و در پاسخ به خامنه ای: بر اعتقاد راسخ خويش مبنی بر استيفاي حقوق مردم پای می فشارم.

 بیانیه شماره پنج موسوی در شرایطی صادر شد که خامنه ای در نماز جمعه سیاه،  رهبران سبز و شرکت کنندگان در تجمعات را مسول خونریزیها دانسته بود و از آنها خواسته بود که از ادعایشان مبنی بر تقلب در انتخابات کوتاه بیایند. این نماز جمعه خامنه ای عملا مجوزی شد برای خونریزی ها و سرکوب های بعدی. اما بیانیه موسوی به خوبی هم این تهدیدها را تا حدی خنثی نمود و هم اینکه پاسخی مناسب به سخنان خامنه ای بود.

موسوی در پاسخ به خطبه های خامنه ای اعلام کرد: اينجانب همچنان قويا اعتقاد دارم درخواست ابطال انتخابات و تجديد آن حقي مسلم است كه بايد به صورتي بي‌طرفانه از طريق يك هيئت مورد اعتماد ملي مورد بررسي قرار گيرد، نه آن كه پيشاپيش امكان ثمربخش بودن آن منتفي اعلام شود، يا با طرح احتمال خونريزي، مردم از هرگونه راهپيمايي و تظاهرات بازداشته ‌شوند، يا شوراي امنيت كشور به جاي پاسخگويي به سوالات مشروع در خصوص نقش لباس‌شخصي‌ها در حمله به افراد و اموال عمومي و ايجاد التهاب در حركت‌هاي مردمي به فرافكني بپردازد و مسئوليت فجايع به وجود آمده را بر عهده ديگران بگذارد.
وی در این بیانیه و در پاسخ به درخواست خامنه ای مبنی بر کوتاه آمدن از ادعای تقلب در انتخابات گفته بود که:  بر اعتقاد راسخ خويش مبنی بر باطل بودن انتخاباتی که گذشت و استيفاي حقوق مردم پای می فشارم. 

سحابی و دردهایش/ به مناسبت 22 خرداد

و سحابی هم رفت. با درد رفت. او سال پیش گفته بود: درد این دختران و پسرانم را به کجا ببرم؟ تحمل حوادث و دردهایی که در این(مدت) بر این سرزمین و فرزندانش رفته است برای من در این سنین آخر عمر بسی سخت و ناگوار بوده است. ای خدای بزرگ ای تغییر دهنده قلب‌ها و فکرها، یا حال و روز ما را دگرگون کن یا مرگ مرا برسان.
و خداوند ظاهرا کار ساده تر را انتخاب کرد و کار دشوارتر را به ما واگذارد. دگرگونی حال امروزمان، جز در دستان خود ما نیست. شاید این خردادهایی که می آیند، روز دگرگونی ما را هم بیاورند.

با رفتن هاله، بیش از همه نسرین ستوده تنها شد

با رفتن هاله، بیش از همه،  نسرین ستوده تنها شد. شوهر نسرین ستوده می نویسد: "بعد از آمدن هاله سحابي نازنين و مهربان به مرخصي، نسرين گفت به هاله بگو آرزو مي‌كنم هيچ وقت ديگر گذرت به اينجا نيفتد ولي بدان كه همه اين زندان در نبودنت احساس خلا مي‌كند ... ولي با خود فكر مي‌كنم كه نسرين از داشتن چنين آرزويي، آرزوي مرگ خواهد كرد.
تسليت به انسانيت ... تسليت به آفرينش و خدا"


دست نوشته کیانوش آسا: من درد مشترکم مرا فریاد کن

قصه نیستم که بگوئی
نغمه نیستم که بخوانی 
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی 
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم مرا فریاد کن

وقتی زندانیان منبع الهام جامعه می شوند: در 22 خرداد، رهبران و یاران سبز را تنها نگذارید

از اعماق زندان رجایی شهر، چهار دلاور سبز پیام داده اند و از مردم شریف ایران و جوانان سبز این سرزمین خواسته اند که رهبران و یاران خود را تنها نگذاراند و در اعتراض به حصر دو رهبر خود جناب مهندس میر حسین موسوی و شیخ مهدی کروبی و همسران سرافرازشان خانم ها زهرا رهنورد و فاطمه کروبی و همچنین در اعتراض به تمامی ظلم های رفته بر این سرزمین خصوصا در این دو سال اخیر دعوت شورای هماهنگی راه سبز امید را لبیک گویند و خیابان ها را از حضور خود خالی نگذارند و در ۲۲ خرداد حماسه ای دیگر بیآفرینند. این پیام قطعا برای آنها خالی از هزینه نبوده است. آن هم برای کسانی که هم اکنون زیر سخت ترین فشارها هستند. اما گویی ضرورت حضور در 22 خرداد را به خوبی لمس کرده اند و این ضرورت آنها را بر آن داشته است که حتی به قیمت تحمل سختی های روزافزون،  در آگاهی مردم سهیم باشند.

وقتی پیام این چهار دلاور سبز را دیدم، ناخودآگاه یا طرحی از مانا نیستانی افتادم که در آن زندانیان سیاسی را به تصویر کشیده که منبع الهام جامعه اند. جامعه ای که متاسفانه بخشی از آن یا در بی خبری است یا در بی تفاوتی. امید است که 22 خرداد چنین نباشد و حضور مردم کماکان جامعه ای بیدار را به تصویر کشد.






۱۳۹۰ خرداد ۱۶, دوشنبه

در حافظه تاریخ/ میرحسین موسوی: مشروعیت سیاسی این دولت را نمی پذیریم!

میر حسین موسوی: از این پس ما دولتی خواهیم داشت که از نظر ارتباط با ملت در ناگوارترین شرایط به سر می برد و اکثریت جامعه،که اینجانب نیز یکی از آنان هستم، مشروعیت سیاسی آن را نمی پذیرد. دولتی با پشتوانه های ضعیف مردمی و اخلاقی که از او انتظاری جز بی تدبیری، قانون گریزی، عدم شفافیت، تخریب ساختارهای تصمیم گیری و تدوام سیاست های ویرانگر اقتصادی نداریم، و بیم آن می رود که بر اثر ضعف های بی شمار ذاتی و عارضی اش در ورطه امتیاز دادن به بیگانگان بیفتد…… (بیانیه شماره نهم میرحسین موسوی)


درسی که زیدآبادی به مبارزان سبز آموخت

مهدیه محمدی - همسر احمد زیدآبادی در فیسبوک شخصی اش نوشته بود: امروز "هوا آلوده است" از حجت شریفی را تلفنی برای احمد خوندم و اون مثل همیشه با آرامش کامل گفت از طرف من به حجت بگو اینقدر ناامید نباش دوباره باد میاد آلودگی را میبره ابرهای سیاه باعث بارندگیهای سیل آسا می شه و دوباره هوا تمییز و شفاف می شه این تلاطمات به قول خودت از ده سال پیش تا حالا بوده از این به بعد هم خواهد بود.

وقتی سختی هایی که بر زیدآبادی و خانواده اش تحمیل شده است را در نظر بگیریم، آدمی در حیرت می ماند از این همه عظمت و امید.  رمز این همه امید چیست؟ چگونه است که او از عمق سیاهچاله های رژیم از امید می گوید و ما در بیرون از زندان از ناامیدی؟ به نظر می آید علتش در همان توضیح زید آبادی نهفته باشد. هم خودساختگی زندانیان سیاسی و هم تجریه آنها گواهی می دهد به پایان فصل سرد. دیده اند و شنیده اند داستان روزهایی که نسیم آزادی و هوای پاک در این مملکت وزیده است و ابرهای سیاه ماندگار نبوده اند.

ببین خون عزیزان را به دیوار / بزن شیپور صبح روشنایی

بعد از بیش از سی سال، برادر بی قراره هنوز،  شب است و چهره میهن سیاهه هنوز! و باز هم باید شعله وار، پای را در راه عشق گذاشت و سرود  شب نوردان را زمزمه کرد:
شب است و چهره میهن سیاهه
نشستن در سیاهی ها گناهه
تفنگم را بده تا ره بجویم
که هرکه عاشقه پایش به راهه
 برادر بی قراره
برادر شعله واره
برادر دشت سینه اش لاله زاره 
برادر دشت سینه اش لاله زاره 



شب و دریای خوف انگیز و طوفان
منو و اندیشه های پاک پویان
برایم خلعت و خنجر بیاور
که خون می بارد از دل های سوزان
 برادر نوجوونه
برادر غرق خونه
برادر کاکلش آتش فشونه 

 تو که با عاشقان دردآشنایی
تو که همرزم و هم زنجیر مایی
ببین خون عزیزان را به دیوار
بزن شیپور صبح روشنایی 
برادر بی قراره
برادر نوجوونه
برادر شعله واره
برادر غرق خونه
برادر کاکلش آتش فشونه